تبسمتبسم، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره
طاهاطاها، تا این لحظه: 13 سال و 1 روز سن داره
بابا قادربابا قادر، تا این لحظه: 43 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره
مامان الههمامان الهه، تا این لحظه: 34 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره
کلبه عشقمانکلبه عشقمان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره

دلنوشته های مامان الهه

غذاخوردن تبسم جان

1395/1/31 9:31
نویسنده : مامان الهه
238 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزک مامانفرشته

خانم شدی بزرگ شدی یکی یدونه مامانقلب

از پنج ماهگی غذا خوردن رو برات شروع کردم خیلی زود بود اما شما خانم شکمو دیگه با شیر سیر نمیشدی وهمش نق میزدی غر میزدی،سفره یا غذا که میدیدی دهنت آب میوفتاد ومیخواستی کلی غر میزدی گریه میکردی تا بهت میدادیم با ولع خاصی شروع میکردی به خوردن ،وقتی که حرص میزدی واسه خوردن خیلی بامزه میشدی کلی بهت میخندیدیم.

از هفتم فروردین غذا خوردن رو برات شروع کردم،اولین غذای که بهت دادم فرنی آرد برنج بود که خیلی خوشت اومده بود ودوست داشتی،بعد بابای واست سرلاک بیومیل آردگندم رو برات گرفت میخوردی ولی خیلی با اشتیاق نه...از خود راضی

اما داداشی سرلاک خیلی دوست داشت وتا دو سالگی خورد...

از روزی یک وعده شروع کردم الان روزی سه وعده میخوری که سوپ هم بهش اضافه شده...لبخند

هنوزم سر سفره حرص میزنی...خداکنه این اشتیاق به غذات بلند مدت باشه وبد غذا نشی...

اخه داداشی هم همینجور بود بعد از یه مدت دیگه علاقه به غذا خوردن نداشت ...یه روز غدا گذاشتیم جلوت که خودت بخوردی تمام لبایات صورتت همه جا رو غذای کردی ،بابای ازت فیلم میگرفت و بهت میخندید خیلی بامزه شده بودیدختر نازنم الان که واست مینویسم جلوم خوابیدی خیلی ناز و آروم ان شالله همیشه این آرامش رو داشته باشی،ان شالله همیشه تنت سالم ولبت خندون باشه خیلی دوست دارمقلب

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)