دومین تولد پنج سالگیه طاها جان
سلام گلپسرمس
عزیز دلم یه بار دیگه هم میگم ورودت به شش سالگیت مبارک
دردونه مامان انشالله تولد صد وبیست سالگیت رو جشن بگیری
یه بار دیگه واست تولد گرفتیم اخه بابا قادر بهت قول داده بود که کیک باب اسفنجی که دوست داشتی واست بگیره
قرار بود باباجونی اینا بیان خونمون با خاله الهام اینا تصمیم گرفتیم که همون شب واست تولد یهویی بگیریم ...
که شما خودت زنگ زده بودی گفته بودی امشب تولدمه تازه هدیه هاتم خودت گفته بودی که واست بخرن شیطون بلای من
خونه رو با بادکنک واست تزئین کردم البته خودتم با کلی شوق بهم کمک میکردی...
بابا قادر کیک وشمع وفشفشه کاست گرفته بود یواشکی آورد قایم کردیم،بهت گفتم گیک واست گیر نیومده ازت فیلم گرفتم شما هم اولش ناراحت شدی بعدش گفتی اشکال نداره...
باباجون مامان جونی،ننجان،خاله الناز،دایی مهدی،خاله الهام وعمو حسین اون شب مهمونمون بودن ...باباقادر مسئول غذا بود جوجه کباب رو آماده کرد ،شام که خوردیم...ما از شما غافل شدیم شما رفتی سر یخچال وکیک رو دیدی...شروع کردی داد زدن گیک برام گرفتین وکلی خوشحال بودی انگاری که دنیا رو بهت دادن سر از پا نمیشناختی
بابا قادر کیک رو آماده کردو شمع پنج سالگیت با دوتا فشفشه وچند شمع جادویه کوچیک روش گذاشت شما هم که نشسته بودی ومنتظر آوردن کیک بودی،بابا قادر کیک رو آورد شما نمیدونستی چکار کنی از خوشحالی...با شعر تولد خوندن ودست زدن همگی شمع ها رو فوت کردی
کلی عکس وفیلم گرفتیم،کلی خندیدیم خلاصه خیلی خوش گذشت..
باباجونی ومامان جونی واست فوتبال دستی که خیلی دوست داشتی گرفتم..
خاله الهام واست هواپیمای ماهان گرفته بود که وقتی روشنش میکردیم تبسم خیلی ذوق میکرد ..
خاله الناز واست عروسک خرس گرفته بود..
دایی مهدی واست ماشین گرفته بود...
ننجان هم که بنده خدا بهت پول داد که هرچی دوست داشتی بگیری..
شب خیلی خوبی بود آخر شب هم توی کوچه واسه فشفشه فواره ای زدیم خیلی قشنگ بود ...عمو حسین از روش میپرید شما هم میگفتی مامان مثل یه بمبه الان میترگه یه خرده ترسیده بودی...
طاها جان پــــسر گلم عزیزترینم تــــــــــــــــــــولــــــــــــــــــــدتــــــــــــــــــــ مبــــــــــــــــــــارڪــــــــــ
مامان وبابا خیلی دوست دارن میبوسنت