تبسمتبسم، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره
طاهاطاها، تا این لحظه: 13 سال و 22 روز سن داره
بابا قادربابا قادر، تا این لحظه: 43 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره
مامان الههمامان الهه، تا این لحظه: 34 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره
کلبه عشقمانکلبه عشقمان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

دلنوشته های مامان الهه

لحظه های کشدار

1395/3/10 11:46
نویسنده : مامان الهه
249 بازدید
اشتراک گذاری

💫در زندگی لحظه‌هایی هست که دلت می‌خواهد مثل پنیر پیتزا کش بیایید، طولااانی! تمام نشود.

مثل وقتهایی که کسی از دست پختت تعریف میکند حتی اگر به ان غذا الرژی داشته باشد. 

مثل وقت‌هایی که بوی خاک باران خورده می‌پیچد توی هوا و دوست داری ریه‌ات اندازهٔ جنگل‌های گیلان باشد برای فرو دادن آن همه عطر...!

 

مثل لحظهٔ تمام شدن یک مکالمه تلفنی وقتی هنوز دلت نمی‌آید گوشی را بگذاری؛ انگار که ته‌ماندهٔ صدایش هنوز توی سیم تلفن هست!

مثل چشم‌هایی که وادارت می‌کنند سرت را بیندازی پایین و زمین را نگاه کنی، گویی که مغولی شمشیرش را گذاشته روی گردنت!

مثل خداحافظی‌ها. وقتی که هی دلت نمی‌آید بروی و می‌گویی: کاری نداری؟ دیگه خداحافظ...؛ واقعاً خداحافظ...!

مثل لحظه هایی که دیرت شده، ترافیک امانت را بریده انگشترت را در انگشت میچرخانی، دستت را میگیرد و تورا به ارامش دعوت میکند

مثل گم شدن ماشینی در پیچ خیابان وقتی که می‌خواهی تا آخرین لحظه بدرقه‌اش کنی.

این‌ها از آن دسته حسرت‌های خوشایند زندگی هستند.

من فکر می‌کنم فقیر کسی نیست که پول ندارد یا کفش پاره می‌پوشد. فقیر کسی است که در زندگیش از این دست لحظه‌های کش‌دار ندارد. همین لحظه‌هایی که وقتی یادشان میفتی، تهش با خودت میگویی کاش تمام نمی‌شد...!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)