زیارت بی بی فاطمه بزنجان
سلام خوشگلای مامان
طاها وتبسم عزیزم،میوه های عمر مامان وبابا
روز چهارشنبه با گروه قرآنی رفتیم زیارت بزنجان بافت از اونجا هم رفیم دریاچه لاله زار
کلی خوش گذشت هم به شما هم به من....
طاها جان که کلی بازی وبدو بدو کرد...
جای که نشسته بودیم یه جوب آب بود که طاها از اول تا آخر روز توی آب بود چند دفعه ای کفشش رو آب برد...
کلی دوست داشت،دیگه تقریبا همه میشناختنش...کلی هم دوستش داشتن...
تبسم جون هم که شیطونیهای خودش رو میکرد،همش دنبال کفش بود،اخه تبسم ما عاشق کفشه هر جاکفش باشه اینم اونجاست...
تبسم رو گذاشتیم پیش مامان جونی با طاها جون رفتیم دریاچه،کلی توی مسیر بازی کردیم مسابقه دو گذاشتیم،از مامان سواری گرفته اونجاهم لب دریاچه مسابقه پرتاب سنگ گذاشتیم،که همه جا طاها جان برنده میشد...موقع برگشت هم بستنی گرفتیم وکلی توی مسیر بازی کردیم...
موقع برگشت هم که طاها جان با راننده کلی رفیق شده بود همون جلوی ولوو نشست وکمک راننده شده بود.
تبسم خوشگل هم همین که از پنجره بیرون رو میدید خیلی بهش خوش میگذشت
کلا گردش خوبی بود اما حیف که بابای نبود...
خوشگلای مامان دوستون دارم عاشقتونم........