گردش زمستونی
سلام عزیزای مامان
آخر هفته رو رفتیم بردسیر،روز چهارشنبه نهار خونه عمه جان مهدیه بودیم خیلی خوش گذشت که بعد هز ظهرش برف شروع به باریدن کرد،هوا خیلی سرد شده بود،با عمه جان کلی نشستیم حرف زدیم،طاها جان هم ساعت
سه با بابایی اومد اخه مهد بود ما با باباجونی اومدیم...
روز جمعه...
بابابای تصمیم گرفتیم که بریم بیدخوان واسه برف بازی...طاها جان که خیلی ذوق داشت نمیگذاشت لباسش رو بپوشم...
دایی مهدی وخاله هاوصوفیا با هامون اومدن...
توی مسیر طاها حوصله اش سر رفته بود هرجا که برف میدید میگفت همینجا وایسیم...
کلی بد اخلاقی کرد تا رسیدم،از ماشین پیاده شدیم هوا عالی بود اصلا سرد نبود برع خوبی باریده بود ،خیلی شلوغ بود،همه واسه دیدن وبازی کردن آخرین برف زمستونی اومده بودن...
تبسم رو هم آوردیم بیرون از ماشین کلی ازش عکس گرفتیم...
طاها جان شما زو بردیم یه تپه که تقریبا مثل پیست بود شما با تیوپ سر میخوردی اولش میترسیدی ولی کم کم ترست ریخت کلی به شما خوش گذشت...
روز خیلی عالی بود...کلی خندیدیم ،بازی کردیم ،برف زدیم...
حدود ساعت سه هوا داشت سرد میشد که برگشتیم....
توی مسیر رفتیم لب دریاچه ترشاب...طاها جان فکر میکرد اومدیم دریا...
خلاصه بگم روز عالی بود سر شاراز آرامش وشادی بود....
عکسای قشنگی ازتون گرفتیم
همیشه شاد باشید...خدایا شکرت واسه لحظه های عالی که بهمون دادی...
دوستتون دارم....