نامه ای واسه طاهاجان

سلام گلپسرم امروز دلم هوای این رو کرد تا واست نامه بنویسم،البته با عشق و گفتن چیزای شاید یه روزی کامل درکشون کنی نمیدونم زمانی اینا رو میخونی یا نه...ولی چیزای که میخوام بگم عشقیه که یک پدر ویک مادربه بچه هاشون میدن،وزمانی میتونی درک کنی که طعم پدر شدن رو چشیده باشی ...

میخوام بگم میدونی بهشت چیه؟بهشتی که کم از بهشت خدا نیست....

میدونی به نظر من بهشت حضور یه پدره...بهشت داشتن پدری دلسوزه ...وقتی پدری داری که عاشقشی یعنی بهشت رو داری ...

طاها جان عاشقتیم ...برات میمیریم ... عزیزکم ...از روزایی میگم که در انتظارت بودیم ... از روزایی که منتظر دیدن شکل ماهت بودیم ... اینا رو میگم تا بدونی که من یک مادرم وباباقادر بهترین بابای دنیا... هیچ کس هم به اندازه  ی منو بابات دوستت نداره...این لحظه های رو که مینویسم بابا قادر همه جا حضور داشت وبهترین همراه واسه من بوده چه قبل از بدنیا اومدنت وچه بعد از بدنیا اومدنت وتا الان که قد کشیدی وواسه خودت مردی شدی...

همیشه خدا رو شاکرم که بهترین همسر دنیا نصیبم شده...

عزیزکم ...جون دلم ...  وقتی که خداوند منت بر سر ما نهاد و تو را در دلم گذاشت به خود میگفتم ایا من هم یک مادرم و بارها به این موضوع فکر کردم ولی وقتی فهمیدم یک مادرم وبهترین همراه رو دارم که:

 روز به روز شکمم بزرگتر شد و اندامم بی قواره تر ناراحت که نبودم ,شاد هم بودم تا تو سالم بمانی و این لحظه ها بابای بود که با حرفاش بهم آرامش میداد،حتی باتیکه هاش که به شوخی بود لبخند رو روی لبام می آورد...

وقتی فهمیدم یک مادرم که شب ها نمیتوانستم بخوابم و هی از این پهلو به آن پهلو میشدم و باز و باز و دوباره و چند باره تکرارش میکردم و خسته نمیشدم تا تو سالم بمانی وباز هم حضور بابا قادر که با تکون خوردن من اونم از خواب بیدار میشد...میدونی از اینکه یه نفر هوای منو تو رو داشت خیلی خوشحال بودم...

وقتی فهمیدم یک مادرم که روز به روز در درونم رشد کردی و بزرگ تر شدی و لگدهایت جانانه تر شد و محکمتر و من آخ هم نمیگفتم بلکه به قربان دست و پای بلوریت میرفتم تا تو سالم بمانی وباز بهترین بابای دنیا که با لگد زدنت یک دنیا شوق توی صورتش موج میزد وهمیشه میگفت عزیزدل باباست...

و وقتی فهمیدم یک مادرم که برای آرام کردنت از آرامش شب و روزم گذشتم و نه تنها من از آرامشم زدم بلکه بابا قادر هم بعد از کلی خستگیه ناشی از کار تمام این بی خوابی ها وخستگیها رو به جان میخرید وکمک دستم میشد، تا بزرگ شوی و جلوی چشمانمان قد بکشی عزیز دلم ...

پسرم میخوام بگم یه مادر میتونه دوست داشتن وعاطفه اش رو با نوازش وبوسیدنت بهت نشان بده،یه پدر این کارها رو میکنه وعلاوه بر آن عشق بزرگتری بهت داره که با تمام وجودش واسه آینده ات واسه راحتی تو واسه در آرامش بودنت تمام سختی ها رو با جون ودل میپذیره،حتی از خوشی خودش از جوونی خودش میزنه،که تو خوش باشی،که شاد باشی...طاها جان میدونی بابا قادر برای این زندگی خیلی زحمت کشیده وزندگی ما با هیچی شروع شد وخداروشکر چیزی واسه من وشما کم نگذاشته،وهمه چیزی که داریم توش عشق بابا قادر موج میزنه وتمام اینها با زحمات باباقادر که با عشق بوده به وجود اومده...

طاهای من میخوام بگم بابا خودش بهشته، به نظر من هر کی که بابای مثل بابا قادر داشته باشه خود بهشت رو داره...بهشت یعنی داشتن پدری فداکار که از همه چیزش میگذره تا تو شاد وسالم وسرحال باشی...

و شاید تو بعدها در ذهن کودکانه ات از من بپرسی که مادر چرا میگویند بهشت زیر پای توست ؟ ........ و من همین حالا به تو میگویم که ای جان مادر وقتی خداوند تو را به من هدیه داد بهشت خدا در دستانم بود و تو در وجودم , ولی وقتی به این دنیا قدم گذاشتی بهشت را با همه ی بزرگی اش بر زمین نهادم تا تو را عاشقانه در آغوش بکشم و حالا بهشت زیر پای من است ولی تو در دستانم و من حتی  بعد از مرگم هم لحظه ای بهشت خدا را بدون شماها نمیخواهم .

وحالا بابا قادر کسیه که برای تو از دین و دنیاش میگذره تا تو باشی تا تو بخندی گریه کنی حرف بزنی و جلوش قد بکشی ومایه افتخارش بشی...

 ماهر روز بیشتر از روز قبل عاشقت میشیم ما همه ی افتخارمون در این دنیا اینه که به واسطه قدمهای کوچکت به این مقام رسیدیم مقام پدر و مادر...

طاها جان قدر بابای رو بدون بهترین بابای دنیاست، هیچوقت اون رو ناراحت نکن،بابا قادر بیشتر از اونی که فکر کنی واست زحمت کشیده...

عزیزم این رو بدون خیلی دوستت داریم ،میبوسیمت...